مجاهدین اسلام

...وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً

مجاهدین اسلام

...وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً

مجاهدین اسلام

فضّل الله المجاهدین بأموالهم و أنفسهم علی القاعدین درجه، و کلا وعد الله الحسنی، و فضّل الله المجاهدین علی القاعدین أجراً عظیماً. سوره نساء، آیه ی 95

اینجا خاکریزی است برای دفاع از حریم ولایت.

آیه 95 سورۀ نساء از اون کارهای تبلیغاتی خداست. تبلیغات برای ساختن یک فرهنگ، فرهنگی که حالا ما اسمش رو گذاشتیم روحیۀ جهادی...

همان فرهنگی که دشمن شبیخون زده بهش. تجاوز کرده بهش. چون بهتر از ما فهمیده چه سعادتی در گروی این فرهنگ است.

آری ما با شیطان طرفیم، نه صرفاً یک کشور به نام آمریکا و ایادیانش. بهتر از من و تو تفاسیر را مطالعه میکنند در پژوهشکده های استراتژیکیشان.

چه بصیرتی داشت، پیر جماران. روحت شاد روح الله کبیر. براستی که شیطان بزرگ با ما، با ایران اسلامی در تقابل است...

برادر بسیجی، تویی که خود را جهاد گر میدانی، روی قبر مختار این آیه هک شده است...

باشد که سرانجام ما هم پیوستن به خدا باشد با جهاد با شهادت ...
.
.
.
.
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است/
دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است...
.
.
.
مرگ بر آمریکا یک اصل اعتقای است برای ما و به نوعی باوری است دینی مبنی بر اندیشه های عاشورایی.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هیئت» ثبت شده است

یاد رفیق ...

مجاهدین اسلام | چهارشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۱۴ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

دلم برای اون موقع هایی که دو نفری تا دو سه نصفه شب تو پارک قبرستون قیطریه* میشستیم و حرف میزدیم و میگفتیم و می خندیدم تنگ شده.

یادش بخیر...

اون روزا تو بازار کار میکردم، بخاطر خستگی روز و صبح زود بیدار شدن، شبها از ی تایمی که میگذشت دیگه چشام واسه خودم نبود. واسه خاطر همین بعضی موقع ها که علی موسی داشت حرف میزد آروم آروم دراز میکشیدم و سرم رو میذاشتم رو پاش و میخوابیدم، ی دفعه قه قه میخندید میگفت داش مرتضی خوابی!؟ منم میپریدم و با شرمندگی جواب میدادم آقا موسی شرمنده یهو خوابم برد. این خاطره بارها اتفاق افتاد، بارها...

آقا موسی

بخاطر هیکلی که داشت مورد احترام همه بود هیبت خاصی داشت، خیلی هم مهربون بود و دوست داشتنی. اون موقع ها رسم بود اغلب بچه هیئتی ها موتور داشتن. منم ی موتور شهاب 125سبز رنگ داشتم* مدل 83 چون کمک فنر های عقبش رو کمک موتور 250 گذاشته بودم همیشه آقا موسی رو موتور من میشست. بخاطر هیکل فوق العادش باید پشت فرمون میشست و منم بالاجبار پشت سرش، کانه پشت ی دیوار نرم نشستم...  یادمه ی بار همینجوری رفتیم تا سیدالکریم(ع).

علی موسی زاده، معروف به علی موسی نوکر با معرفت هیئت و ی دوست بدون حاشیه. یکی از خصوصیاتش این بود که عجیب طرفدار آقا بود. یادمه اون موقع ها هر هفته شب جمعه ها میرفتیم سیدالکریم(ع) تا نماز صبح، بعدش میرفتیم ی حسینیه ای(سمت چیذر)  که واقعا از زیباترین حسینیه هایی بود که دیده بودم. صبحانه هاش عیونی و با کلاس. واقعا فکر میکردی رو تخت شاهی نشستی و نوکرات دارن پذیرایی میکنن، بعدشم یکی از مداحان معروف میومد ندبه میخوند ولی ما بعد صبحونه میرفتیم خونه. یادمه آقا موسی دلسوزانه بهم میگفت مرتضی من هرچی به فلانی و فلانی میگم نمیفهمن تو نرو اونجا. صاحب اون حسینیه مشکل داره. با آقا نیست. خطری میزنه... بعد چند سال که دیگه منم علی موسی رو کمتر میدیدم  و رابطمون در حد ی سلام علیک شده بود شنیدم اون حسینیه تعطیل و صاحب اون حسینیه تبعید شده به یکی از شهر ها...

خلاصه علی آقا پرید و رفت. من ازش بدی ندیدم کلی هم خنده مدیونشم...

عجیب حضرت زهرایی بود...

روحش شاد.

*   پارک طلیعه چون قدیما قبرستان بوده معروف بود به پارک قبرستون!

*   ایشالا بعدا اگه شد باید مفصل از این موتور125 بگم. یار و یاورم بود. جانباز سال 88 !!!...

توضیح: علی موسی زاده چند ماه آخر رفته بوده مشهد کنار حرم زندگی میکرد، قبل 22 بهمن تو مشهد برای همیشه مهمون اربابش میشه. چون نوکر حضرت زهرا بود گذاشتم تو آستانه ورود به فاطمیه براش بنویسم.

 

التماس دعا

 

  • مجاهدین اسلام